نقد انیمیشن درون و بیرون 2؛ خالی از نوآوری اما سودآور
به گزارش وبلاگ صبوحا، اصل همواره از فرع بهتر و ارزشمندتر است. این تقریباً درباره همه چیز صدق می نماید، من جمله سینما. یک ایده اولیه وقتی برای اولین بار به مرحله اجرا می رسد و تبدیل به فیلم می گردد، اگر نتیجه خوبی دربرداشته باشد، مخاطبش را شگفت زده می نماید. دفعه دوم شاید نتیجه در برخی موارد حتی بهتر از دفعه اول از آب دربیاید (مثل داستان اسباب بازی کمپانی پیکسار که در ادامه فقط پیشرفت نموده است) اما شگفتی بدون شک در همان اولین بار اتفاق می افتد. دفعه دوم و سوم و چهارم و … در برترین حالت صرفاً تکرار شگفتی است، اگر فیلم خوب از آب درآید. اصلاً منطق دنباله سازی همین است؛ یک ایده خوب تبدیل به فیلمی خوب می گردد، آن قدر که در برخی موارد مثل انیمیشن درون و بیرون شگفتی ساز و تبدیل به نقطه عطف می گردد و بعد سازندگانش به این نتیجه می رسند که چرا از این ایده خوب بهره بیشتری نبرند، مخصوصاً وقتی قصه خودش جای دنباله و ادامه دارد. و این حکایت انیمیشن پیروز درون و بیرون است که قسمت دومش در تابستان 2024 رکورد فروش جابه جا کرد، اما شگفتی اش فقط به همین محدود می گردد. بیش از این نهایتاً در حد یک جمله حرفی برای گفتن داشته باشد که حتی آن هم در کنه تکراری است. اگرچه نمی توان کتمان کرد که سازندگان درون و بیرون 2 تمام کوشش شان را برای ساخت یک انیمیشن حرفه ای فوق العاده نموده اند و از این نظر پیروز هم شده اند. اما این را هم نمی توان فراموش کرد که ایده به هر حال همان است و حتی پیغام هم همان است. نقد انیمیشن درون و بیرون 2 را در این مطلب بخوانید.
هشدار: در نقد انیمیشن درون و بیرون 2 خطر لو رفتن داستان وجود دارد.
بیش از هر چیز باید بدانید که چه مخاطب بزرگسال و چه غیر بزرگسال بهتر است پیش از تماشای انیمیشن درون و بیرون 2 قسمت اول این مجموعه را ببینید. این به طور ویژه برای یادآوری جهان شگفت انگیز و البته پیچیده فکر است که سازندگانش در قسمت اول این مجموعه خلق نموده اند. جهانی خیالی از درون فکر رایلی، دخترک قصه درون و بیرون و البته همه ما انسان ها که متشکل از بخش های مختلف است؛ همه آنچه تا به حال درباره ماهیت و کارکرد فکر انسان می شناسیم، البته طبعاً به زبان کارتونی. قسمت اول بر پنج احساس اصلی و اولیه هر انسانی تمرکز دارد، شادی، غم، خشم، ترس و انزجار که به سرپرستی شادی، جهان درون فکر رایلی را مدیریت می نمایند.
این جهانِ درون، چنانچه بر اساس منطق جهانی درون و بیرون با استناد به علم در فکر همه ما اتفاق می افتد، چند جزیره دارد که بر اساس احتیاجهای اولیه هر فردی شکل می گیرند و بسته به تعامل فرد با جهان اطراف فعالیت می نمایند. یک جزیره متعلق به خانواده است. یک جزیره متعلق به مسخره بازی، یک جزیره مطلقاً به صداقت اختصاص دارد و یک جزیره به احتیاج و علاقه شخصی تر فرد که درباره رایلی، ورزش هاکی است. حتی این علاقه فردی هم بسته به محل زندگی رایلی که سردسیر است، در او شکل گرفته است. در فکر دیگری شاید جزیره علاقه مندی متعلق به چیز دیگری باشد.
به جز مدیریت احساسات که یک به یک از همان لحظه چشم باز کردن رایلی (و هر انسان دیگری) در او شکل می گیرند، فکر رایلی (مثل هر انسان دیگری) یک بخش خاطره سازی، خودآگاه، ناخودآگاه، دپارتمان رؤیا و کابوس و … هم دارد. این پنج احساس اولیه که شخصیت های اصلی قصه رایلی هستند بیشتر با بخش خاطره سازی و مدیریت احساسات سر و کار دارند. کار اصلی شان مدیریت است اما وظیفه دسته بندی خاطره ها را هم بر عهده دارند. شادی در ابتدا بر این باور است که رایلیِ کودک باید همانند ماهیت بکر هر کودکی شاد بماند و بنابراین او وظیفه دارد تمام فضای فکری رایلی و تمام خاطراتش را شاد نگه دارد اما خب طبیعتاً نمی تواند، چون اصلاً قرار نیست چنین باشد و شادی درست است که انگار سال ها تجربه کاری دارد اما همانند هر موجودیت تازه شکل گرفته ای کم کم متوجه حقایق می گردد.
این ساده ترین توضیحی است که می توان درباره قسمت اول انیمیشن درون و بیرون داد. اگر بخواهید درگیر پیچیدگی های جهان فکر رایلی شوید، حتماً گیج خواهید شد. چون از اساس خاصیت فکر و کارکرد روان انسان همین است، پیچیده و گیج نماینده. و سازندگان درون و بیرون بدون شک در به تصویر کشیدن این پیچیدگی کاری نموده اند کارستان. همین است که ایده اولیه درون و بیرون و تحقق اولیه اش را به یک شگفتی تبدیل می نماید. ایده ناب تبدیل کردن احساسات آدمی به شخصیت و بعد ساخت جهانی برای این شخصیت ها خود به تنهایی شایسته صدها جایزه و ساعت ها تشویق است. اینکه این ایده به این شکل به حقیقت تبدیل گردد، مشخصاً فقط از پیکسار برمی آید و مجموعه متخصصانی که در آن نقش داشته اند.
درون و بیرون 2 همین فرمول را پیاده می نماید و جز این چاره ای هم ندارد. در خاتمه قسمت اول یک اشاره ای به دکمه بلوغ روی کنسولِ حالا بزرگ کنترل احساسات رایلی می گردد که این نشان از یک دنباله در سال های آینده دارد. الوعده وفا. نزدیک به ده سال بعد پیکسار با گروه کارگردانی دیگری حالا با جهان فکرِ واردِ دروانِ بلوغ شده رایلی به پرده نقره ای بازگشته است و این بار به لحاظ تجاری تبدیل به اتفاق شد؛ همان هدفی که از ابتدا داشت. بهره بیشتر از یک ایده ناب که طبعاً دومین بار دیگر ناب و منحصربه فرد نیست اما همچنان تحسین برانگیز است. اگر قسمت اول دستاورد هنری محض بود، قسمت دوم بدون شک یک دستاوردی تجاری پیروز به شمار میرود.
در قسمت اول درون و بیرون شاهد آن بودیم که دخترک شاد قصه با نقل مکان خانواده اش دچار بحران روحی می گردد و احساستش از حالت تعادل خارج می شوند. طی یک سری اتفاقات خیلی بامزه و هوشمندانه که در طی آن با لایه های مختلف جهان خیالی فکر هم آشنا می شویم، رایلی به یاری احساساتش با ازخودگذشتگی ها و کوشش های فراوان هر یک به سرکردگی شادی پیروز می گردد از بحران عبور کند. مهم ترین درسی که در نهایت همه شخصیت ها به طور ویژه شادی و ما از این قصه می گیریم، این است که انسان متشکل از مجموعه ای از احساسات است که این ها در کنار هم معنا پیدا می نمایند.
شادی بدون غم معنا ندارد و باقی احساسات هم هر یک کارکرد خودشان را دارند، و قرار نیست به خاطر ماهیت بعضاً غیرِ شادشان سرکوب شوند. ترس از جان محافظت می نماید. خشم و انزجار هر یک در موقعیت و شرایطی که باید کارکرد خودشان را دارند. و شادی و غم به عنوان مهم ترین احساسات آدمی وظیفه مهم ایجاد تعادل را بر عهده دارند که بدون همکاری مستقیم شان با هم ممکن نیست. این پیغام مهم در کنار جهان خیال انگیزِ شگفت انگیز درون و بیرون که برای اولین بار تصویری از درون فکر انسان را بر پرده سینما ثبت می نماید، و منبعش هم علم است، همان چیزی است که این انیمیشن را تبدیل به یک پدیده کرد. و یک بار دیگر قابلیت های مدیوم انیمیشن را به رخ جهان کشید.؛ چون جز انیمیشن اصلاً دیگر در چه مدیوم نمایشی می توان چنین تصویری را از جهان فکر انسان خلق کرد؟
در درون و بیرون 2 رایلی وارد نوجوانی شده و به سن بلوغ رسیده است. دختر خوب و همچنان بااستعدادی است. تبدیل به یک بازیکن حرفه ای هاکی در سطح مدرسه شده، دوستان خوبی دارد و در کل دختر شاد و سالمی است. جزیره های قدیمی فکرش هر یک دارند کار خودشان را می نمایند، چند جزیره هم به شان اضافه شده و بعد از یک معرفی اولیه از احساسات اولیه و جهان فکر، ما با احساسات تازه رایلی که ثمره دوران بلوغ اند، آشنا می شویم. اضطراب، حسادت، خجالت و ملال، تمام آن احساسات عجیب و غریب و ناخوشایندی که همه آدم ها ناگزیر در دوران بلوغ تجربه می نمایند و استثنایی هم در کار نیست. یک نظام طبیعی است که مراحل خاص خودش را دارد و کسی جلویش را نمی تواند بگیرد. حتی اگر احساسات درون تبدیل به شخصیت های انسان نما شوند و واقعاً یک کنسول کنترل در فکر ما داشته باشند. بلوغ از راه می رسد و کار خودش را می نماید. و این کار چیست؟ جای احساسات ساده تر اولیه را که تا پیش از دوران بلوغ می توانند وظیفه اصلی خود یعنی حفظ بقا و در مرحله بعد تعادل عاطفی را خیلی سریع به انسان (در قصه به رایلی) برگردانند، می گیرند و حالا کنترل فکر و روان به دست این احساسات تازه می افتد.
اجتناب ناپذیر بودن این مرحله نکته مهمی است که باید به آن توجه گردد. درست است که ما با یک قصه طرفیم و باید یک گره ایجاد گردد تا در ادامه با باز کردنش به یک خاتمه بندی و نتیجه گیری معقول برسد، اما نظم طبیعی کارخانه فکر و روان انسان به همین شکل کار می نماید. بلوغ با تمام احساسات ناخوشایندش از راه می رسد، فکر و روان و درون آدمی را کاملاً به هم می ریزد و اگر خیلی خوش شانس باشیم بدون روان رنجوری این مرحله را پشت سر می گذاریم و از آن عبور می کنیم. برای رایلی هم قرار است همین اتفاق بیفتد. تمرکز درون و بیرون دیگر روی خانواده رایلی نیست. چنانچه مثل قصه هر نوجوان دیگری نباید باشد. در این دوران خانواده کمرنگ می گردد و مدرسه و دوستان به اولویت فکر تبدیل می شوند. برای رایلی که دوست خوبی است، ورزش تخصصی اش در اولویت قرار می گیرد.
رایلی یک هاکی باز حرفه ای است که از سوی مربی دبیرستان مدرسه شان برای تیم هاکی مدرسه انتخاب می گردد تا در کنار سال بالایی ها بتواند بازی کند. خب برای یک نوجوان چه موقعیتی بهتر و در عین حال استرس زاتر از این می تواند باشد؟ نظام طبیعی فکر انسان ایجاب می نماید که در این موقعیت به آشفته بازار تبدیل گردد و در جهان کارتونی درون و بیرون 2 این انتقال اجتناب ناپذیر به برترین و بامزه ترین شکل ممکن اتفاق می افتد. احساسات تازه حالا به سرپرستی اضطراب که همانند شادی در میان احساسات اولیه، قوی ترین رانه در احساسات دوران بلوغ است، از راه می رسند، شادی و باقی احساسات را از مقر فرماندهی بیرون می اندازند و خودشان کنترل را به دست می گیرند. و از آنجا که همه، احساساتی می توان گفت با بار منفی هستند، رایلی را مثل تمام نوجوانان جهان به خاک سیاه می نشانند؛ همان طور که در قسمت اول وقتی خشم و انزجار و ترس کنترل احساسات رایلی را در دست گرفته بودند و او داشت تصمیم خطرناک فرار را عملی می کرد. تا شادی و غم داشتند در آن مدت به این درک می رسیدند که بدون هم معنا ندارند، این سه احساس رایلی را تا مرز کاری به خطرناکی فرار از خانه پیش بردند. تا اینکه شادی و غم به موقع از راه می رسند، کنترل احساسات را به دست می گیرند و رایلی هم سر عقل می آید.
اما این تا پیش از دوران بلوغ است. در دوران بلوغ، روح و روان آدمی سخت تر و پیچیده تر از این هاست که به تنهایی با احساسات اولیه بتوان کنترلش کرد. کنترل از دست خارج می گردد و کاری هم نمی توان برایش کرد. یعنی باید چنین گردد تا از پس آن، اتفاقات دیگری بیفتد و شخصیت آدمی شکل بگیرد. این دوره همان طور که به درستی در درون و بیرون 2 به تصویر کشیده شده است، مرحله شکل گیری باورها و یک احساس کلی نسبت به خود است که تا پیش از بلوغ، گل و بلبل است اما به یکباره تغییر مسیر جدی می دهد و باید بدهد.
و این همان چیزی است که شادی قرار است یک بار دیگر بفهمد. در خاتمه قسمت اول، او حتی نمی داند بلوغ چیست. بنابراین طبیعی است که اینجا هم شناختی نسبت به احساسات تازه و کارنمودهای خاص خودشان نداشته باشد. باز هم در عدم حضور خودش است که قرار است این را بفهمد. در واقع رایلی است که قرار است بفهمد. این ناآگاهی شادی و غافلگیری و حیرتش در برابر تغییرات تازه رایلی در واقع نشان از ناآگاهی از احساسات پیچیده و ناشناخته درون ما دارد، به خصوص در دوران شکل گیری شخصیت مان از زوایای پنهان وجودمان، و سازندگان درون بیرون 2 باز هم به زیبای و ماهرانه توانسته اند این را نشانمان دهند.
آنچه در ادامه اتفاق می افتد، کوشش رایلی و احساساتش در گذر از بحران دوره بلوغ است. اینکه چطور در تیم تازه جا پیدا کند و در مواجهه با دخترانی از که او بزرگ ترند و حرفه ای تر خودی نشان دهد و در عین حال به اهداف خودش برسد. هر چند این اهداف در این دوره ماهیتی منفی پیدا نموده اند. یعنی از تفریح به جاه طلبی تبدیل شده اند و دارند مخرب می شوند. این بحران بلوغ رایلی و دختران نوجوان بسیاری در جهان است. آن از مقام مقایسه برآمدن، آن خود تردیدی و شرمساری، آن افکار نادرستی که فقط و فقط در فکر ما می گذرند و کسی ازشان خبر ندارد، این ها تقریباً می توان گفت نقاط مشترک فکر بحران زده تمام دختران شهرنشین جهان است. و پیکسار با انیمیشن درون و بیرون 2 پیروز شده است به خوبی و درستی به این جهان نزدیک گردد و بدین شکل برایمان به نمایش بگذارد.
اینکه چطور شادی و بقیه احساسات که از مقر فرماندهی بیرون انداخته شدند دوباره برمی گردند و به داد رایلی و احساسات تازه اش می رسند، کمابیش همان روند قسمت اول را پیاده می نماید. یک بخش جالب قسمت دوم که در قسمت اول هم وجود داشت، معرفی دوستان تخیلی رایلی است که البته در قسمت دوم، خیالی مطلق نیستند و در واقعیت مابه ازا دارند، فقط مثل بیگ بانگ قسمت اول، دوست خیالی رایلی نیستند، شخصیت های محبوش از یک کارتون یا یک بازی ویدیویی هستند. هر یک از این شخصیت ها به گونه ای در این مسیر یاری می نمایند که رایلی از این شرایط نجات پیدا کند. حقیقتاً با اینکه قصه و خط سیرش کمی پیچیده است، در نهایت آنچه باید از آن دریافت گردد می گردد.
جزئیات مهم اند اما می توان ازشان لذت برد و قصه را دنبال کرد. اگر بخواهی مته به خشخاش بگذاری، سؤالات زیادی خواهی داشت. منتها چون با وجود تمام دانشی که نسبت به جهان فکر انسان داریم، ماهیت و کارکردش هنوز بر ما مبهم و پیچیده است، هر چیز غیرعادی و مبهمی که در این فضا اتفاق بیفتد قابل قبول است. در ساحت انیمیشن هم که همه چیز امکان پذیر است. بنابراین درون و بیرون 2 بی آنکه ابتکار خاصی داشته باشد یک سفر تقریباً دوساعته لذت بخش و سرگرم نماینده است که بر خلاف مسافرانش تماشاچیانش با آن کیف خواهند کرد. آمار فروش هم این را تأیید می نماید.
علاوه بر این، انیمیشنِ فیلم جز اینکه به طور کلی مثل عمده کارهای پیکسار خوب است، در لحظاتی خوب را رد می نماید و به خارق العاده می رسد. هاکی روی یخ و آن لحظاتی که اسکیت روی زمین یخی، خط می اندازد و تراشه یخ به اطراف پرت می گردد، تو گویی خود واقعیت است. یا لحظه ای که رایلی دچار حمله عصبی شده و کنترل کاملاً از دست اضطراب در رفته است و شادی می آید تا قدم به گردباد دور اضطراب بگذارد و او و رایلی را نجات دهد، مو به تن سیخ می نماید. چه لحظه مهمی، چه نقطه اوجی به چه زیبایی ای به تصویر کشیده شده است. این جزو کارهای کارستان درون بیرون 2 است.
به لحاظ طراحی کاراکترهای تازه همان هوشمندی و بامزگی قسمت اول به کار گرفته شده است. اضطراب با آن موهای سیخ سیخی و اندام کوچک سیم ظرفشویی.مانندش تصویر جالبی از احساس اضطراب است. روی حسادت زیاد مانور داده نشده، به همان مقدار که پیش از این روی انزجار یا ترس مانور داده نشد. شاید به این خاطر که رانه رایلی در دوران بلوغ اضطراب است. اما شاهکار طراحی شخصیت احساسات به لحاظ درک درست از احساس مورد نظر شخصیت شرمساری است. بزرگ و چاق و گوشه گیر. و همین ماهیت آرام احساس شرمساری است که در نهایت به رایلی یاری می نماید از بحرانش عبور کند. در خاتمه، قرار است به همان نتیجه قسمت اول برسیم؛ اینکه انسان مجموعه ای از احساساتش است که همه به یک مقدار اهمیت دارند. فقط بسته به دوران مختلفی که در زندگی طی می نماید، این احساسات تغییر می نمایند و هر مرحله هم احساس خاص خودش را دارد.
بلوغ که مرحله اتصال بچگی به بزرگسالی است، حساس ترین دوره زندگی همه است. بدترین احساسات هم در همین دوره در انسان شکل می گیرند که به خاطر تازه بودنشان فرد در مواجهه با آن ها دچار سردرگمی می گردد، و این سردرگمی گاه عواقب بسیار بد و ناگواری دارد. به مرور زمان همین احساسات برای ما آشنایی زدایی می شوند و اگر خیلی شانش بیاوریم می توانیم بر آن ها تسلط پیدا کنیم. یک روان سالم چنین کارکردی دارد. موضوع پذیرش تمام احساسات در کنار هم است و این مهم ترین و بزرگ ترین پیغامی است که مجموعه درون و بیرون مخابره می نماید و به خوبی هم این کار را انجام می دهد. در واقع، برترین نمونه سینمایی برای رساندن این پیغام است. به خصوص اینکه در مدیوم انیمیشن است و مخاطبانش چون اینجا به صورت ویژه در وهله اول بچه ها اند، پیغامش را به زبانی می گوید که فهمش آسان باشد.
3.5
میانه
نکات مثبت
- طراحی شخصیت مناسب شرمساری
- انیمیشن استثنایی
نکات منفی
- قابل پیش بینی بودن خط داستانی
- فاقد نوآوری در قصه گویی
- تکرار فرمول قصه گویی قسمت اول
از این لحاظ قمست دوم درون و بیرون را می توان مثل قسمت اولش تحسین کرد. گرچه هیچ عنصر غافلگیرنماینده ای در کار نیست. شخصیت ها هم درست است که طراحی خوبی برایشان در نظر گرفته شده، اما همانند شخصیت های قسمت اول به طور ویژه شادی، غم و خشم ماندگار نیستند. با تمام این اوصا، خوشبختانه فیلم پیروز می گردد درست مثل قسمت اول مخاطبش را درگیر قصه اش بکند، سرگرمش بکند و در لحظاتی احساساتش را هم تحریک کند. به خصوص در خاتمه که تمام احساسات رایلی نفس رایلی را در آغوش می گیرند، عمیق ترین و احساسی ترین لحظه فیلم اتفاق می افتد. اینکه همه چیز تقریباً قابل پیش بینی است، جزو نکات منفی فیلم است و باعث می گردد در بخش ابتکار و خلاقیت بلنگد.
اما این ابتکار و خلاقیت صرف ساختن نسخه پیشرفته تر جهانی خیالی فکر شده است. همان جهان رنگارنگی که از تماشایش کیفور می شویم. جز این، پیکسار یک دنباله محافظه کار را با همان فرمول قسمت اول ساخته و به هدفش یعنی پیروزیت در گیشه رسیده است. اینکه پیت داکتر را هم به عنوان کارگردان انتخاب ننموده، نشان می دهد که بیش از هر چیز سودآوری برایش مهم بوده است. چون بیایید با هم صادق باشیم، روزگار چندان خوبی را پشت سر نمی گذارد و به این پیروزیت تجاری احتیاج دارد. به احتمال زیاد، با توجه به سودآوری قسمت دوم باید منتظر یک دنباله دیگر از مجموعه درون و بیرون باشیم. چون رایلی هم مثل هر انسان دیگری باید مراحل بعدی زندگی را پشت سر بگذارد و هر دوره هم احساسات و مصائب خاص خودش را دارد.
نقد انیمیشن درون و بیرون 2 بازتاب دیدگاه های شخصی نویسنده است و لزوما موضع وبلاگ صبوحا مگ نیست
منبع: وبلاگ صبوحا مگ
منبع: دیجیکالا مگ